zhuaanعینک طبی ئش را به چشم زد. محتویات پوشه ی آبی را نصفه-نیمه بیرون آورد و نگاهشان کرد. با خودکار ِ کنار ِ تلفن گوشه ی یکی از کاغذ ها چیزی نوشت. بعد خط زد و بزرگتر چیز ِ دیگری نوشت. یکی از کاغذ های توی پوشه را چهارپاره کرد و ریخت توی پیش دستی ِ خالی ِ کیک. یکی دیگر از کاغذ ها را گذاشت اول پوشه، قهوه ئش را سر کشید وبلند شد، لیوان خالی ئش را گذاشت توی سینک و کیفش دستی اش را برداشت. کفشش را پوشید و توجهی نکرد که کفش پشت پایش را می زند. کیفش را روی شانه انداخت و نفس عمیقی کشید. در را بست و کلید را دوبار توی قفل چرخاند.
توی دستشویی، داخل جاصابونی صدفی ِ کنار ِ روشویی، حلقه ی ازدواجش آرام نِشسته بود.
@maryzhuaan @maryzhuaan @maryzhuaan @maryzhuaan