“و اینک این منم!زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد!”
― فروغ فرخزاد
32 likes like
“آه …
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من ،
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن ا ز يك پله ي متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد :
“دست هايت را
دوست مي دارم ”
دست هايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد ،مي دانم ،مي دانم،مي دانم
و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت”
― فروغ فرخزاد
tags: poem 31 likes like
“اگر عشق عشق باشد، زمان حرف احمقانه ای است”
― فروغ فرخزاد, اگر عشق، عشق باشد ... : گزين گويه های فروغ فرخزاد
27 likes like
“از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
یاد آر آن زن ، آن زن دیوانه را که خفت
یک شب بروی سینه تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
خندید در نگاه گریزنده اش نیاز
لب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق تو را گفت با نگاه
پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه
هر قصه ایی که ز عشق خواندی
به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطره نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ، شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
هر قصه ایی که ز عشق خواندی
به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطره نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب ، شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است
با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه پر آتش خود می فشارمت
”
― فروغ فرخزاد
tags: حسرت-فروغ-فرخزا 26 likes like